۴۶۸ بار خوانده شده

غزل ۹۰

سرمست درآمد از درم دوست
لب خنده زنان چو غنچه در پوست

چون دیدمش آن رخ نگارین
در خود به غلط شدم که این اوست

رضوان در خلد باز کردند
کز عطر مشام روح خوش بوست

پیش قدمش به سر دویدم
در پای فتادمش که ای دوست

یک باره به ترک ما بگفتی
زنهار نگویی این نه نیکوست

بر من که دلم چو شمع یکتاست
پیراهن غم چو شمع ده توست

چشمش به کرشمه گفت با من
در نرگس مست من چه آهوست

گفتم همه نیکوییست لیکن
اینست که بی‌وفا و بدخوست

بشنو نفسی دعای سعدی
گر چه همه عالمت دعاگوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۸۹
گوهر بعدی:غزل ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.