۴۶۷ بار خوانده شده

غزل ۲۶

ما را همه شب نمی‌برد خواب
ای خفته ی روزگار دریاب

در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه می‌رود آب

ای سخت کمان سست پیمان
این بود وفای عهد اصحاب

خار است به زیر پهلوانم
بی روی تو خوابگاه سنجاب

ای دیده ی عاشقان به رویت
چون روی مجاوران به محراب

من تن به قضای عشق دادم
پیرانه سر آمدم به کتاب

زهر از کف دست نازنینان
در حلق چنان رود که جلاب

دیوانه ی کوی خوب رویان
دردش نکند جفای بواب

سعدی نتوان به هیچ کشتن
الا به فراق روی احباب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
فاطمه زندی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۵
گوهر بعدی:غزل ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.