۴۹۹ بار خوانده شده

غزل ۳

روی تو خوش می‌نماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

چون می روشن در آبگینه ی صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا

هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت
از تو نباشد به هیچ روی شکیبا

صید بیابان سر از کمند بپیچد
ما همه پیچیده در کمند تو عمدا

طایر مسکین که مهر بست به جایی
گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا

غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
درد احبا نمی‌برم به اطبا

برخی جانت شوم که شمع افق را
پیش بمیرد چراغدان ثریا

گر تو شکرخنده آستین نفشانی
هر مگسی طوطیی شوند شکرخا

لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا

مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست
دست فرومایگان برند به یغما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲
گوهر بعدی:غزل ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.