۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹

عمر در صبر شد و وعدۀ دیدار همان
سوخت دل در غم و با داغ گرفتار همان

کار من نیست بجز عشق بتان ورزیدن
شدم اندر سر این کار و مرا کار همان

جز خیالت نبود مونس و غمخوار دلم
نیست غم چون بودم مونس غمخوار همان

گل به زیر قدم هر خس و خار شب و روز
بلبل دل شده در حسرت او زار همان

یار فارغ دل و آسوده آن پسته ناز
شاهدی واله و با دیده بیدار همان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.