۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶

مرغ دل راست عزم مسکن خویش
خاطرش می کشد به گلشن خویش

چند باشد درین قفس محبوس
نیست جایش بجز نشیمن خویش

جان من چون لب تویاد آرم
پر کنم من ز لعل دامن خویش

گر نه فکر تو قصد جان من است
چیست مو جب به لب گزیدن خویش

شمع روی تو نور دیده ماست
رد مکن دیده را ز دیدن خویش

لب شیرین چو کام خسرو شد
ماند فرهاد و کوه کندن خویش

تیغ برکش بکش مرا و مپرس
گنه شاهدی به گردن خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.