۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸

دل را چو نیست جز غم تو همدمی دگر
بادا فزون بهر غم از آن در غمی دگر

تیغت کجاست کین نفسی کو ز عمر ماند
با او به شوق او برآرم دمی دگر

زاهد مخوان به سوی بهشتم که کوی دوست
این بقعه‌ام به است ز صد عالمی دگر

درد مرا به غیر وصالش چو چاره نیست
ضایع مکن طبیب تو هم مرهمی دگر

بحر محیط آتش دل را نمی کشد
ای شاهدی ز دیده چو جوئی نمی دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.