۲۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

درد تو جان من بجز این تن نمی کشد
این بخیه غیر رشته و سوزن نمی کشد

دل را اگر چه نزد رقیبان بود دوا
سازد به درد و منت دشمن نمی کشد

بی سرو قد و سبزه خط و گل رخت
دل سوی باغ روضهٔ رضوان نمی‌کشد

روی تو آفتاب و بهر جا کشید تیغ
من سوختم ز حسرت و بر من نمی‌کشد

تا شاهدی به دیدهٔ دل دید روی یار
منت دگر ز دیدهٔ روشن نمی‌کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.