۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸

یار بر من دود دلها میکشد
لشگری از فتنه بر ما میکشد

کرده است از زلف بس قلابها
تا دل خلقی به هر جا میکشد

نوش دارویی ز لعلش خواست دل
زانکه زلف او به سودا میکشد

ای بسا سرها که سازد پای مال
طرۀ مشکین که در پا میکشد

دست قدرت کرد ماه عارضش
خط مشکین را چه زیبا میکشد

شاهدی چون یاد می آرد لبش
میل جان او به صهبا میکشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.