۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۳

بر گلت از عرق گلاب افتاد
چون خیال قدت در آب افتاد

شد پریشان چو زلف مشکینت
ابر بر روی آفتاب افتاد

بر خیالت چو خیمه زد دل من
رشته جان بر او طناب افتاد

سرو شد سرنگون به پابوست
چون خیال قدت در آب افتاد

دل به جوش آمد از حرارت می
رفت و در خیمه حباب افتاد

اشک گلگون من ز گرم روی
به سر از غایت شتاب افتاد

شاهدی را مدام در تو بود
چون لبت دید در شراب افتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.