۲۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

ز زلف تو جان چون شود فارغ آیند
که هر رشته‌ای بر رشته‌ای هست پیوند

به تیری ز مژگان نواز این دلم را
از آن چشم سحار این جور تا چند

شکر گر مکرر کند نام خود را
شکر خنده بنما از آن لب به کل قند

گشاد دل از زلف دل بند توست
سپاریم ما هم دل خود به دلبند

مبادا دل از درد داغ تو خالی
کزین درد و داغ‌ست پیوسته خرسند

جنون ورز شاهدی گر عاشقی تو
که دیوانگی نیست کار خردمند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.