۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴

خوش بود که تیرش به دل ما گذری داشت
وان چشم هم از غمزه به سویش نظری داشت

آورد صبا وقت سحر مژده دیدار
گویا که دعای سحر ما اثری داشت

بگریست بر احوال درونم همه شب شمع
او هم مگر از سوز دل من خبری داشت

سر در قدم پیر خرابات نهادیم
زان رو که ره خلو تیان درد سری داشت

شد شاهدی اندر ره معشوق روانه
کاین راه بهر مرحله خوف و خطری داشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.