۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶

قدت سرو گفتیم و رویی نداشت
چو زلف تو هم مشک بوئی نداشت

فرات ار چه سیل در سیل بود
چو چشمم بسی جست و جویی نداشت

دل ریش من هر شبی تا سحر
بجز ذکر تو گفت و گویی نداشت

محیط ار چه در خویشتن غرقه بود
چو مژگان من آب رویی نداشت

بحسرت چو شد شاهدی زیر خاک
جز آن خاک کو آرزویی نداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.