۲۷۴ بار خوانده شده
خوشا دلی که به مهر وی و نشانه ی اوست
خوشا سری که سرانجامش آستانه ی اوست
به کشتنم ز چه رو دم به دم بهانه کند
چو کشتنم به حقیقت در آن بهانه ی اوست
تو را چه زانکه دل از درد و داغ او پرشد
چو درد و داغ هم از او و خانه خانه ی اوست
چو لاله داغ وی از دل برون نخواهم کرد
که سر ز خاک چو بر دارم آن نشانه ی اوست
مشام روح باشعار شاهدی تر ساز
که آب روی سخن نظم عاشقانه ی اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
خوشا سری که سرانجامش آستانه ی اوست
به کشتنم ز چه رو دم به دم بهانه کند
چو کشتنم به حقیقت در آن بهانه ی اوست
تو را چه زانکه دل از درد و داغ او پرشد
چو درد و داغ هم از او و خانه خانه ی اوست
چو لاله داغ وی از دل برون نخواهم کرد
که سر ز خاک چو بر دارم آن نشانه ی اوست
مشام روح باشعار شاهدی تر ساز
که آب روی سخن نظم عاشقانه ی اوست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.