۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

هر لحظه سیل دیده به خون می کشد مرا
سودای گیسویت به جنون می کشد مرا

گر به وعده‌های دل خلافت کشد رواست
سوی سراب، سوز درون می کشد مرا

تا عشق در درون دل من قرار یافت
از کارگاه عقل برون می کشد مرا

من از کمند زلف تو‌ام بر حذر روان
چشمت به ساحری و فسون می کشد مرا

ای شاهدی گذر ز فسون خرد که یار
در حلقه جنون به فنون می کشد مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.