۲۶۱ بار خوانده شده

بخش ۲۰ - زبانحال از قول جناب سکینه به جناب علی اکبر

برادر ایمنم با تو در ایندشت
چو نالان بلبلی برطرف گلگشت

خوشم با تو کنون اما دریغا
که باید رفتن و واهشتن ایندشت

برادر چون کشم تنگت در آغوش
که خود زخم است از پا تا بناگوش

همه پیکان و تیر آید بخوابم
چو شب گیرم خیالت را در آغوش

برادر گلشن از تو گلخن از من
ره شام و جفای دشمن از من

بگلگشت جنان بالیدن از تو
بکنج بیکسی نالیدن از من

برادر غم یکی بودی چه بودی
اگر درد اندکی بودی چه بودی

غریبی و یتیمی و اسیری
از این سه گر یکی بودی چه بودی

برادر خواهری کش باب دلسوز
بدامن پرویدستی شب و روز

چنان دور از تو پاکوب بلا شد
که خون گرید بحالش دشمن امروز

برادر از جهان دل در تو بستم
ز دنیا رشتۀ الفت گسستم

گلی ناچیده زین باغ ایدریغا
ز دامان تو ببریدند دستم

برادر درد ها در سینه دارم
که بر خود سوزم و گفتن نیارم

برادر رفتی و آخر ندیدی
که چون شد کشته باب غمگسارم

برادر طاقتم بالله سر آمد
بنای صیرم از پای اندر آمد

سری بردار و یکدم در برم گیر
که قاتل در کف اینکه خنجر آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۹ - ایضا
گوهر بعدی:بخش ۲۱ - ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.