۲۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰

ساقیا ساغر دوشینه نبرد از هوشم
باده پیش آر که مخمور در شراب دوشم

گر چنین جلوه نماید رخ گندم وش یار
حاصل دنیی و عقبی بجوی نفروشم

اینچنینم که سر زلف توئی سامان کرد
آخر از روسیهی خانه دهد بر دوشم

گوش پر کرده مرا زمزمۀ صوت سماع
خواجه معذورم اگر حرف دگر ننپوشم

گر چه دانم سفر وصل مرا پایان نیست
لیک تا پای روش هست بجان میکوشم

گفتگو نیست مرا با تو برو ایزاهد
هر چه خواهی تو فرو گوی که من خاموشم

ساقی ار زهر بجام من دلخون ریزد
بفلک میرود آوازۀ نوشا نوشم

دارم اینخرقه که در زیر کشم جام شراب
ظن بدگو نبرد شیخ مرقع پوشم

جز می صاف نمی آیدم از شیشۀ طبع
بسکه از آتش روی تو چو خم در جوشم

ساقیا بادۀ انگور بهشیاران ده
که من امشب ز خیال لب او مدهوشم

ایدل اندر خم زلفش چه کشی ناله خموش
فاش شد در همه عالم سخن سرگوشم

همه دل میبرد از دست حدیث نیرّ
تا حدیث سر زلف تو بود در گوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹ - تضمین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.