۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴

دم شاهی زنم از بندگی حضرت تو
حلقه‌ای گر ز سر زفت تو در گوش کنم

دل ز همخوابگی حور برآساید اگر
با خیال تو شبی دست در آغوش کنم

چگونه سر بدر آرم ز حلقّ سر زلفت
اسیر بند بپای و غلام حلقه بگوشم

شکوه سلطنت ایخواجه بر تو باد مسلّم
که من گدائی کویش بعالمی نفروشم

مرا که تگ همی آمدی ز صحبت شاهان
پس سراغ تو اکنون گدای خانه بدوشم

ز چین زلف تو بوئی رسیده تا بمشامم
حدیث عنبر سارا فسانه ایست بگوشم

ز دست بردۀ آنساقی است هوش و گرنه
گو است شاهد مجلس که من شراب ننوشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.