۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶

دل که آزاد ز زنجیر بلا و محن است
تار زلف تو و را رشتۀ جانست و تن است

بسر زلف تو سوگند که پیمان تو من
نشکنم گر چه سر زلف تو پیمان شکنست

دل خریدار دو ابروی کجت شد آری
مشتری میل سوی قوس کند کش وطنست

مهلتی دردهم ایهجر زمانی که مرا
رازها با لب آنخسرو شیرین دهن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.