۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵

دلم بخستی و در خون گذاشتی و گذشتی
بحیرتم ز چه این صید کشتی و ز چه هشتی

چه لاله ها که ز غم ریخت بیتو چشم بدامن
کدام گلبن حسرت در اینچمن که نگشتی

اگر نه آتش روی تو بود آفت جانها
بدین لطافت و منظر بگفتی که بهشتی

قیاس حسن تو سهو است جز بیوسف مصری
که پاک دامن و پاکیزه روی و پاک سرشتی

خطی ز مشگ نوشتی بدور صفحۀ سیمین
فدای کلک و نباتت که خوش ختیته نوشتی

خوشا هوای گلستان و جام بادۀ رنگین
ز دست حور بهشتی بماه ارد بهشتی

زدیم خویش بدریا زیمن همت پاکان
نه بار رهبری ناخدا نه منت کشتی

ز نخ بکلک مصور کسی زند که ندارد
خبر ز سابقۀ اقتضای خوبی و زشتی

ز خویش پرس حکایت که در صلوح ارادت
یکیست زاهد و خرابی و کشیش کنشتی

بکوش و قد چو الف راست کن که جیم نگوید
بخامه زن که مرا از چه گوژپشت نوشتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.