۲۳۵ بار خوانده شده
سخت ای لعبت شیرین همه جا رو شدهای
عهد دیرینه نپای و گله نشنو شدهای
کام فرهاد چه سان تلخ نگردد که بهشر
همه شور است که همخوابۀ خسرو شدهای
کس چو خورشید تر اسیر نیارستی دید
حالی انگشت نما همچو مه نو شدهای
گندم خال ترا جان به بها میدادند
خبرت هست که بیقدر ترا ز جو شدهای
پی صید تو بهر گوشه دو صد دام فریب
تو چو آهو بچه هر سو بتک و دو شدهای
مدعی روی تو شب خواب نمیدید و کنون
جلوه گر در همه آفاق چو پرتو شدهای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
عهد دیرینه نپای و گله نشنو شدهای
کام فرهاد چه سان تلخ نگردد که بهشر
همه شور است که همخوابۀ خسرو شدهای
کس چو خورشید تر اسیر نیارستی دید
حالی انگشت نما همچو مه نو شدهای
گندم خال ترا جان به بها میدادند
خبرت هست که بیقدر ترا ز جو شدهای
پی صید تو بهر گوشه دو صد دام فریب
تو چو آهو بچه هر سو بتک و دو شدهای
مدعی روی تو شب خواب نمیدید و کنون
جلوه گر در همه آفاق چو پرتو شدهای
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.