۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲

بگذار تا بماند چشمم برهگذاران
پاداش آنکه نشناخت قدر وصال یاران

ای ابر نوبهاری باران تبار دیگر
طوفان چشمم امروز بگرفته جای بازان

یا رب مباد کسی را حیران دو دیده چونمن
چشمی بروی منظور چشمی بناقه داران

ما بار ناقه بستیم دل ماند پیش دلدار
کارم بمشکل افتاد ایخیل همقطاران

ایساربان خدا را آهسته ران که شاید
دیگر فتد برویش چشم امیدواران

چشمی بروزگاری بودم گلعذاری
رفتیم و ماند بر چشم حسرت بروزگاران

بوکانستارۀ روز بار دگر بتابد
هر شب شمارم اختر چونچشم شب گذاران

درد دل ضعیفم ناگفته ماند با دوست
لختی عنان بدارید ای خیل رهسپاران

رفت از خزان هجران گلهای عیش بر باد
دریاب بوستانرا ایشوکت بهاران

از پا فتاده گانیم بگذر ز ما و نگذار
ما را در این بیابان ایمیر شهسواران

رحمت بروزه داران از فضل بس عجیب نیست
ای ابرهین فروبار بر فرق میگساران

گو چشم روزگاران بر حال ما بگرید
گر لطف شه نگیرد دست گناهکاران

فرمانروای محشر مینوگسار کوثر
دادار بنده پرور سالار تاجداران

باد صبا به جانان بر کو که مانده نیرّ
دور از تو با دل زار اندوه غم هزاران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.