۲۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸

خیز تا معتکف خانه خمار شویم
سر به پیشش بسپاریم و سبکبار شویم

زلف ساقی بکف آریم و ببانگ دف و چنگ
مست از خانه سوی کوچه و بازار شویم

دمبدم با رخ افروخته از آتش می
همچو طاوس پی جلوه و رفتار شویم

شحنه گر خرقه و دستار به یغما ببرد
گو ببر چند خر خرقه و دستار شویم

چون ز زلف تو توان سیحه و زناری بست
ما چرا لاوه پی سیحه و زنار شویم

با نسیمی که ز کوی مه کنعان آید
زشت باشد به تنعم سوی گلزار شویم

با تو ما را خبر از خویش ز خودبینی نیست
که انا الحق زده حلاج سردار شویم

کام ما بس ز تو کز کوی تو بوئی شنویم
ما که باشیم تو را طالب دیدار شویم

سر آزاده دلا شور و شر آرد برخیز
سر زلفی بکف آریم و گرفتار شویم

آخر از خمر جنان مست چو باید بودن
ما که مستیم از اول ز چه هشیار شویم

خستگانرا از شکر خنده دهد آب حیات
خوش طبیبی است بیا تا همه بیمار شویم

قیمت لعل لب یار بجان شد نیر
گوهر ارزان شده باز آ که خریدار شویم

از پس مرگ چو خاک قدیمی باید بود
به که خاک قدم شاه جهاندار شویم

شیر حق داور دین آنکه بمه ناز کنیم
باسگان سر کوی وی اگر یار شویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.