۲۳۳ بار خوانده شده
بپای دار کشد محتسب ز میکده مستم
خدا کند که نگردد رهاقرا به زدستم
ز چشم سرخوش ساقی رهین عهد الستم
که تا بحشر نبینند جز پیاله بدستم
برغم زاهد مسجد که زد بسنک سبویم
هزار توبه ز می کردم و دوباره شکستم
صبا بگو بکماندار من که ساعد سیمین
مدار رنجه که من صیدپای رفته بشستم
ز پا درازی دل طاقتم سرآمدو آخر
کمند طرۀ موئی بپاش بستم و رستم
عنان هوش ز دستم ربود چشم تو ساقی
مده پیاله بدستم که من ز پای نشستم
ز من بدلبر بیمهر زود سیر که گوید
که تار رشته سرامد ز بس کسستی و بستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
خدا کند که نگردد رهاقرا به زدستم
ز چشم سرخوش ساقی رهین عهد الستم
که تا بحشر نبینند جز پیاله بدستم
برغم زاهد مسجد که زد بسنک سبویم
هزار توبه ز می کردم و دوباره شکستم
صبا بگو بکماندار من که ساعد سیمین
مدار رنجه که من صیدپای رفته بشستم
ز پا درازی دل طاقتم سرآمدو آخر
کمند طرۀ موئی بپاش بستم و رستم
عنان هوش ز دستم ربود چشم تو ساقی
مده پیاله بدستم که من ز پای نشستم
ز من بدلبر بیمهر زود سیر که گوید
که تار رشته سرامد ز بس کسستی و بستم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.