۲۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶

بپای دار کشد محتسب ز میکده مستم
خدا کند که نگردد رهاقرا به زدستم

ز چشم سرخوش ساقی رهین عهد الستم
که تا بحشر نبینند جز پیاله بدستم

برغم زاهد مسجد که زد بسنک سبویم
هزار توبه ز می کردم و دوباره شکستم

صبا بگو بکماندار من که ساعد سیمین
مدار رنجه که من صیدپای رفته بشستم

ز پا درازی دل طاقتم سرآمدو آخر
کمند طرۀ موئی بپاش بستم و رستم

عنان هوش ز دستم ربود چشم تو ساقی
مده پیاله بدستم که من ز پای نشستم

ز من بدلبر بیمهر زود سیر که گوید
که تار رشته سرامد ز بس کسستی و بستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.