۲۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

شد روی یار جلوه گر از زلف مشگبیز
صبح امید میدهد ای بخت خفته خیز

زینسان که میزند ره خلق این بت عراق
امسال متفق نشود خلق را جحیز

تا خود چها کند ز خطا چشم مست او
ز آن بیشتر که دوست ز دشمن دهد تمیز

یکشهر را بر ز قیامت قیامتی است
فردا مگر تو باز نیائی به رستخیز

برخواریم مبین و فرود آبچشم من
یوسف بهر کجا که نشیند بود عزیز

باری بدوش بسته ز دستار شیخ شهر
آری عروس زشت کند جهد در جهیز

با یاد زلف یار نخوابم شبان تار
کافعی گزنده را بود از ریسمان گریز

در هیچ شرعی باز نپرسند خون صید
برکش کمان درست فرو نه بتیغ تیز

در صیدگاه دل همه تا چشم میرود
مرکب بتاز و صید برانداز و خون بریز

آنخط سبز رونق زلف سیه شکست
حقا که انتقام نماند به رستخیز

ای خط ز بهر تیرگی روزگار ما
کافی نبود طرۀ شبرنگ تا تو نیز

خوبان برت بضاعت مزجاه جان بکف
آورده با ترانۀ یا ایها العزیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.