۲۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳

اگر بلبل بدل داغی ز جور باغبان دارد
در آتش من که با من نوگل من سرگران دارد

بیابانی است بی پایان من آن سرگشته آهوئی
که هر سو رو کند صیاد تیری در کمان دارد

که اینحال عجب یا رب نهان با محتسب گوید
که شوخی دل ز من برده است و روی از من نهان دارد

ز لب خندی مرا از گریه دامن پر گهر کردی
مگر لعل لبت خاصیت شه گوهران دارد

بامید گهر خود را بدریا میزدی ای دل
نگفتم زینهوس بگذر که دریا بیم جان دارد

ز گلبانگ عراقی آتشم در پرده زن مطرب
که مرغ جان ملال از خاک آذربایجان دارد

بهر گامی هزاران دل بپای ناقه میغلطد
کدامین دلستان یا رب در اینمحمل مکان دارد

صبا آهسته بگذر زانمعنبر زلف خم در خمر
هزاران طایر پر بسته در وی آشیان دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.