۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰

خیز تا معتکف خانۀ خمار شویم
سر به پیشش بسپاریم و سبکبار شویم

زلف ساقی بکف آریم و ببانک و دف و چنگ
مست از خانه سوی کوچه و بازار شویم

دمبدم با رخ افروخته از آتش می
همچو طاووس پی جلوه و رفتار شویم

شحنه گر خرقه و دستار به یغما ببرد
گو ببر چند خر خرقه و دستار شویم

چون ز زلف تو توان سبحه و زناری بست
ما چرا لاوه پی سیحه و زنار شویم

با نسیمی که ز کوی مه کنعان آید
زشت باشد به تنعم سوی گلزار شویم

با تو ما را خبر از خویشی و خودبینی نیست
که اناالحق زده حلاج سردار شویم

کام ما بس ز تو کز کوی تو بوئی شنویم
ما که باشیم ترا طالب دیدار شویم

سر آزاده و لاشور شر آرد برخیز
سر زلفی بکف آریم و گرفتار شویم

آخر از خمر جنان مست چو باید بودن
ما که مستیم از اول ز چه هشیار شویم

خستگانرا ز شکر خنده دهد آبحیات
خوش طبیبی است بیا تا همه بیمار شویم

قیمت لعل لب یار بجان شد نیر
گوهر ارزان شده بازآ که خریدار شویم

از پس مرگ چو خاک قدمی باید بود
به که خاک قدم شاه جهاندار شویم

شیر حق داور دین آنکه بمه ناز کشیم
با سگان سر کوی وی اگر یار شویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.