۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۱

چه باده است که مست است میفروش از وی
کسیکه خورد نیاید دگر بهوش از وی

چه باده است که مست و خراب اوست مدام
مدام در دل خمها بجوش از وی

چه باده است ندانم که میدهد ساقی
که باده مست و خراب است و باده نوش از وی

چه چهره بود که هر سوی چهره بنمود
چه نقش بود که برخاست آن نقوش از وی

چو بحر قطره از آن می بخورد شد سرمست
بجوش آمد و در جنبش و خروش از وی

بیا بیا سخنی گو از آن صنم با من
نمیسزد که شوی پیش ما خموش از وی

بگوش هوش کس امروز می نیارد گفت
دل آنچه سمع روانش شنیده دوش از وی

چو مغربییست ترا خازن خزانه راز
در خزانه اسرار مپوش از وی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.