۴۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴

سبو بشکن که آبی بی‌سبوئی
زخود بگذر که دریایی نه‌جویی

سفر کن از من و مائی و مائی
گذر کن از تو و اوئی که اوئی

چرا چون آس گرد خود نگردی
چو آب آشفته سرگردان چو جوئی

پشیمانی بود در هرزه گردی
پشیمانی بود در سو بسوئی

تو باری از خود اندر خود سفر کن
بگرد عالم اندر چند پوئی

ز خود او را طلب هرگز نگردی
اگر چه سالها در جست‌جویی

گرامی بینی و از خود نپرسی
کرا گم کرده آخر نکوئی

کلاه فقر را برسر نیابی
مگر وقتی که ترک سر بگویی

کجا فقر را بر سر نیابی
مگر وقتی که ترک سر بگوئی

کجا برکوی او رفتن توانی
که طفلی در پی چوگان و گویی

تو یکرو شو که آیینه چو طومار
سیه رو کرد آخر از دوروئی

نصیب ایمغربی از خوان وصلش
نیابی تا که دست از خود نشوئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.