۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۸

دلی دارم که باشد جای جانان
مدام از دل بود ماوای جانان

دلی دارم چو آینه که دائم
در او بینم رخ زیبای جانان

سویدائیست آندل را که دائم
نباشد خالی از سودای جانان

دلم را نیست پروای دل و جان
که ناپرواست از پروای جانان

درونی دارم از غوغای عالم
شده خالی پر از غوغای جانان

بسان کشتی اندر انقلاب است
مدام از جنبش دریای جانان

دماغ جانان همیدارد معطر
نسیم زلف مشک آسای جانان

روان مغربی پر شور دارد
لب شیرین شکر خای جانان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.