۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰

گه از روی تو مجموعم گه از زلفت پریشانم
کزین در ظلمت کفرم وزان در نور ایمانم

نیم یک لحظه از سودای زلف و خال او خالی
گهی سرگشت اینم گهی آشفته آنم

حدیث کفر و دین پیشم مگو زیرا من مسکین
بجز رویش نمیبینم بجز مویش نمیدانم

ز شوق موی او باشد اگر زنّار دربندم
بیاد روی او باشد اگر قبله بگردانم

توئی مطلوب و مقصودم توئی معبود و مسجودم
اگر در مسجد اقصی و گر در دیر رهبانم

ادب از من چه میجویی چه میدانی که مدهوشم
طریق از من چه میپرسی چه میدانی که حیرانم

الا ای ساقی باقی بیاور باده و درده
که من از خویش بیزارم دمی از خویش بِرهانم

من آنطاقت کجا دارم که پیمان را نگهدارم
بیا ای ساقی باقی و بشکن عهد و پیمانم

تو مهر و مغربس سایه چنان کز تو پدید آید
که تا هم گم شوم در تو بتاب ای مهر تابانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.