۲۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸

دلی که با رخ زلف تو همنشین باشد
مجرد از غم و شادی و کفر و دین باشد

بود ز کفر و ز اسلام بی خبر آن دل
که زلف و روی تواش روز شب قرین باشد

خود ز بهر تفاخر ز خرمن آن کس
که خوشه چین تو بوده است خوشه چین باشد

کجا به ملک سلیمان و خاتمش نگرم
مرا که مملکت فقر درّ نگین باشد

مرا که جنت دیدار در درّ درون دلست
چه التفات بدیدار حور عین باشد

کجا ز لذت دیدار او خبر یابی
ترا که میل به شیر و با انگبین باشد

به پیش دیده ی ما غیر و عین هردو یکیست
نظر بعین کند هر که با یقین باشد

بدوز دیده ز غیر آنگهی بعین نگر
بعین کی نگرد هر که غیر بین باشد

بیا و دیده از مغربی بوان ستان
ببین که هرچه بگفت او چنین، چنین باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.