۳۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰

بیرون دوید باز ز خلوتگه وجود
خود را به شکل و وضع جهانی به خود نمود

اسرار خویش را به هزاران زبان بگفت
گفتار خویش را به همه گوش ها شنود

در ما نگاه کرد هزاران هزار یافت
در خود نگاه کرد به غیر از یکی نبود

در هرکه بنگرد همه عین خود بدید
چون جمله را به رنگ خود آورد در وجود

یک نکته گفت یار، ولیکن بسی شنید
یک دانه کشت دست، ولیکن بسی درود

خود را بسی به خود یار و جلوه کرد
لیکن نبود هیچ نمودی جز این نمود

از دستی هستی همه عالم خلاص یافت
تا یار بر جهان در گنج نهان گشود

کس در جهان نماند کزو مایه نبرد
آن مایه بود یا نه اصل زیان و سود

با آنکه شد غنی همه عالم ز گنج او
یک جو ازو نه کاست نه یک جو در دراو فزود

چون مغربی هرآنکه بدان گنج راه یافت
بگشود بر جهان کف و گنج عطا نمود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.