۳۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

با تو است آن یار دائم ور تو یکدم دور نیست
گرچه تو مهجوری ازو، وی از تو مهجور نیست

دیده بگشا تا ببینی آفتاب روی او
کافتاب روی او از دیده ها مستور نیست

لیک رویش را بنور روی او دیدن توان
گرچه مانع دیدنش را از دیدنش جز نور نیست

جنّت از باب دل رخسار جانان دیدن است
در چنین جنّت که گفتیم زنجبیل و حور نیست

گر ترا دیدار او باید برآ بر طور دل
حاجت رفتن چو موسی سوی کوه طور نیست

تو کتابی در تو مسطور است علم و هر چه هست
چیست آن کاو در کتاب و لوح تو مسطور نیست

کور آن باشد که او بینا بنفس خود نشد
کان که او بینا بنفس خویشتن شد، کور نیست

۸ناصر و منصور گوید انا الحق المبین
بشنو از ناصر که آن گفتار از منصور نیست

مغربی را یار شمس مغربی خواند بنام
گرچه شمس مغربی اندر جهان مستور نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.