۳۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷

به دست خویش چهل صبح بامداد الست
ندید تخم گای تا نکشت در گل ما

چه ماه بود که از آسمان فرود آمد
نشست خوش متمکن به برج منزل ما

ملک که بود که افتاد در چه بابل
چه سحرهاست در این قمر چاه بابل ما

چه موج ها که پیاپی همی رسد هر دم
ز جوش و جنبش دریای او به ساحل ما

هزار نقش به یک لحظه می پذیرد دل
ببین چه نقش پذیر است قلب قابل ما

به هر گره که وی از زلف خویش بگشاید
از او گشاده شود صد مشکل ما

اگر ز حضرت ما آرزوی مقبولیست
بیاز هندوی او شو که هست مقبل ما

چو مغربی نظر از عین کائنات بدوز
اگر کمال طلب میکنی ز کامل ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.