۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

بجانم کارگر شد زهر و ساقی راست تریاقی
به تلخی جان شیرین می سپارم رحمی ای ساقی

ز راه شوخی آلوده به شکّرخنده دشنامی
علاج درد ما کردی به زهر آلوده تریاقی

طبیبان را بسوزد دل چو بیماری سپارد جان
طبیبی عامداً ساع به قتلی بل و احراقی

شرار آه جانم سوختی تا بودمت عاشق
فلما صرت مشتاقا جری دمغی لاعراقی

زدرد اشتیاقم بر لب آمد جان و می ترسم
نماند فرصتم چندان که گویم شرح مشتاقی

ز دیوان ازل رزقم اگر پیمود میآمد
غلط باشد به حق آموختن آیین رزاقی

نیارد صفحه طاقت تا نویسم شرح هجران را
مگر از پاره های دل فراهم گردد اوراقی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.