۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸

خیال توبه کردم دی ز مستی
ولی از توبه نِی از می پرستی

بیا ساقی بده می تا بشویم
ز لوح خودپرستی نقش هستی

مرا درسی که استاد ازل گفت
حدیث عشق بود و رمز مستی

تو پنداری که زالی باکلافی
به عمداً نرخ یوسف می شکستی

چو شاه عشق باج از ملک دل خاست
نمی بخشد به عذر تنگدستی

تو صاحب نعمتی ساقی ببخشای
به مخموری که دارد تنگدستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.