۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱

چشم اگر پوشی ز کار خویشتن
لطف ها بینی ز یار خویشتن

غربت مردم به شهر مردم است
من غریبم در دیار خویشتن

دوش در بزمی که بودی با رقیب
آزمودم اعتبار خویشتن

بار سنگین است جان در راه دوست
ما سبک کردیم بار خویشتن

بعد ازین گو دیگری با من مساز
ساختم با کردگار خویشتن

خاک گر گردی به راه او غبار
کیمیا بینی غبار خویشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.