۲۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

نه چنان ز عشق بیمار وز هجر مستمندم
که توان قیاس کردن که چقدر دردمندم

خردم کند ملامت که مرو بکوی خوبان
چکنم؟ نمیتوانم که جنون کشد کمندم

دگر از عمارت دل به جهان مرا چه حاصل
که به سیل اشک بنیاد وجود خویش کندم

ز فراق مهر رویت شده پیکرم هلالی
چه خوش است اگر بکوبی تو بدان سُم سمندم

منم آن شکسته پر مرغ که نیست آشیانی
به جز از شکنج دامم بجز از خم کمندم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.