۴۶۲ بار خوانده شده

بخش ۷۴ - کرامات شیخ اقطع و زنبیل بافتن او بدو دست

در عَریشْ او را یکی زایِر بیافت
کو به هر دو دستْ می زَنْبیل بافت

گفت او را ای عَدوِّ جانِ خویش
در عَریشَم آمده سَر کرده پیش

این چرا کردی شِتاب اَنْدَر سِباق؟
گفت از اِفْراطِ مِهْر و اِشْتیاق

پس تَبَسُّم کرد و گفت اکنون بیا
لیکْ مَخفی دار این را ای کیا

تا نَمیرَم من مگو این با کسی
نه قَرینی نه حَبیبی نه خَسی

بَعد ازان قومی دِگَر از روزَنَش
مُطَّلِع گشتند بر بافیدَنَش

گفت حِکْمَت را تو دانی کِردگار
من کُنم پنهان تو کردی آشکار

آمد اِلْهامَش که یک چندی بُدند
که دَرین غَم بر تو مُنْکِر می‌شُدند

که مگر سالوس بود او در طَریق
که خدا رُسواش کرد اَنْدَر فَریق؟

من نخواهم کان رَمه کافِر شوند
در ضَلالَت در گُمانِ بَد رَوَند

این کَرامَت را بِکَردیم آشکار
که دَهیمَت دستْ اَنْدَر وَقتِ کار

تا که آن بیچارگانِ بَد گُمان
رَد نگردند از جَنابِ آسْمان

من تو را بی‌این کَرامَت‌ها زِ پیش
خود تَسَلّی دادَمی از ذاتِ خویش

این کَرامَت بَهرِ ایشان دادَمَت
وین چراغ از بَهرِ آن بِنْهادَمَت

تو ازان بُگْذشته‌یی کَزْ مرگِ تَن
تَرسی وَزْ تَفْریقِ اَجْزایِ بَدَن

وَهْم تَفْریقِ سَر و پا از تو رفت
دَفْعِ وَهْمْ اِسْپَر رَسیدَت نیک زَفْت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۳ - متهم کردن آن شیخ را با دزدان وبریدن دستش را
گوهر بعدی:بخش ۷۵ - سبب جرات ساحران فرعون بر قطع دست و پا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.