۲۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۴

بازیچه نیست آخر آیین عشق بازی
با دوست در نگیرد تا روح در نیازی

چون شاهد حقیقی محجوب شد ز غیرت
در بت پرستیم دان با نسبت مجازی

تا آفتاب تابان از شرق بر نیاید
پروانه می نماید با شمع عشق بازی

گلهای نو بهاری چون در شکفتن آید
ای نخل بند آن به کز موم گل نسازی

در وصف روی یارم حرفی نمیشمارم
چندین هزار طومار از پارسی و تازی

ای پر تو جمالت از خاک کرده پیدا
رویی بدین لطیفی زلفی بدین درازی

آب و هوا چه باشد لطف تو می نماید
از لاله تازه رویی وز سرو سرفرازی

گر کشتگان عشقت صد جان بیافتندى
یک جان فدا نکردی در روز حرب غازی

در حضرتت چه سنجد جان همام کانجا
محمود میدهد جان در صحبت ایازی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.