۲۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

دارم امید وصل تمنتای من ببین
طبع مشوش و دل شیدای من ببین

برگ گل و بنفشه ببویم هزار بار
بر یاد روی و مویش سودای من ببین

همرنگ روی دوست گلی جستم از چمن
گل گفت رنگ چهره زیبای من ببین

گفت این چنین محالی انصاف کل نگر
بشنیدم این حدیث تو یارای من ببین

گفتم به نارون که نمانی به قامتش
بشنید سرو و گفت که بالای من ببین

آمد خیال دلبر و بالا نمود و گفت
سرو سهی وقامت همتای من ببین

شد در بنفشه زار همام و پیام داد
نزدیک دل که خیز و بیا جای من ببین

دل گفت در میان سر زلف یار خویش
باری بیا تو مسکن و مأوای من ببین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.