۲۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸

آن نه نقشی ست که در خاطر نقاش آید
فرخ آن چشم که بر طلعت زیباش آید

گر به چشم خوش او در نگرد مستوری
زهد بگذارد و در شیوه او باش آید

حسن بسیار بود لیک زمان ها باید
تا یکی از همه خوبان به جهان فاش آید

چیست برگ گل رعنا که به رویش ماند
سرو خود کیست که در معرض بالاش آید

وصف آن لعل گهر پوش کسی را زیبد
که زبانش که تقریر گهر پاش آید

عشق ورزیدن از کار سراندازان است
این نه کاریست که از مردم خوش باش آید

چون تمنای وصالی کند از دوست همام
ای دریغا که جواب از لب او باش آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.