۲۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

دلم ز عهدۀ عشقت برون نمی آید
به جای هر سر مویی مرا دلی باید

بهای هر سر هویت نهاده ام
معامله گر دیگری نیفزاید

مدد ز بوی تو بابد هوای فصل بهار
که چون بهشت چمن را به گل بیاراید

جانی زهی شهید تیغ تو جانها به زندگان بخشد
گدای کوی تو بر خسروان ببخشاید

به خسته یی که رساند نسیم بوی خوشت
اگر در آتش سوزان بود بیاساید

روان شود ز لیم چشمه های آب حیات
چو نام دوست مرا بر سر زبان آید

هزار بار بشستم دهن به مشک و گلاب
هنوز نام تو بردن مرا نمیشاید

نظر به روی تو کردن مسلم است آن را
که دیده را به جمالی دگر نیالاید


همام روی تو بیند چو دیده بگشاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.