۲۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

بیا دمی بنشین تا دلم بیاساید
که آن شمایل خوب انجمن بیاراید

بخند اگر چه ز خندیدنت همی دانم
که آفتاب به روزم ستاره بنماید

زناز چشم تو هشیار مست می گردد
چه حاجت است به ساقی که باده پیماید

مثال نقش تو می خواستم ز صورتگر
جواب داد که آن در قلم نمی آید

توان به نوک قلم صورتی نگاشت ولی
ملاحتش که نگارد چنان که می باید

خوش است ناز ز روی نکو ولی نه چنان
که التفات به صاحب دلان نفرماید

که ازافریدن شاهد غرض همین بوده است
که از مشاهده صاحب دلی بیاساید

رخی بدین صفت و طلعتی بدین خوبی
به اهل عشق غرامت بود که ننماید

همام را غرض از دوست ذوق روحانی ست
نظر به میل طبیعت مگر نیالاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.