۳۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲

ز جانان مهر و از ماجانفشانی ست
جواب مهر بانان مهربانی ست

همی گوید لبش کاینک من و تو
گرت سودای آب زندگانی ست

تو آن شمعی که جان پروانه توست
که را پروای شمع آسمانی ست

دم عیسی به انفاست چه ماند
که زین حاصل حیات جاودانی ست

حیاتم با تو در ایام پیری
بسی خوشتر ز سودای جوانی ست

خوشا روزی که همراز تو باشم
ولی از مردم چشمم گرانی ست

همام مهربان را از لبت هم
نصیبی هست و آن شیرین زبانی ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.