۳۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

در پی آن میدوید دل که نگاری کجاست
نوبت خوبان گذشت شاهد ما وقت ماست

بر سر آب حیات خیمه زده جان ما
این تن خاکی دوان بهر سرابی چراست

بر در بیگانگان هرزه چرا می رویم
دوست جو هم خانه شد خوشتر ازینجا کجاست

با خبر ان را ز دل نیست سر آب و گل
گو غم دنیی مخور این ند حدیث شماست

عالم جان را خوش است آب و هوا خاکیان
روی بدانجا نهند منزل گل نار ماست

بلبل جان در قفس هیچ نمی زد نفس
بوی گلستان شنید عزم صفیرش کجاست

چون به گلستان رود همدم رضوان شود
مجمع روحانیان منزل عیش و صفاست

هر که بدایشان رسید دید و زبان در کشید
وان که حدیثی شنید غافل ازین ماجراست

فاش مکن ای همام راز دل خویش را
محرم این ماجرا سمع دل آشناست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.