۳۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳

ترکم زمی مغانه سرمست
می آمد و عقل رفته از دست

مخمور ز باده چشم جادو
شوریده ز باد زلف چون شست

درباره سوار بود چون دید
رخسار مرا ز زین فرو جست

دستم به لب چو لعل بوسید
و اندر قدمم چو خاک شد پست

برداشت ز خاک رخ پس آنگه
بنشاند مرا و خویش ننشست

یک شیشه شراب داشت با خود
زان باده که جرعه یی کند مست

پر کرد و یکی قدح به من داد
واخوردم و دل زغته وارست

چون مست شدم ز باده گفتم
ای ترک کنون که توبه بشکست

در ده می ارغوان و گر نیست
دستار من از در گرو هست

ترکم چو شنید همچو جوزا
در خدمت من نطاق در بست

میداد شراب ناب و نقلم
از پسته خویش داد پیوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.