۲۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵۱

گر تو دل ما سوختی از آتش دوری
ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری

هرچند که دور از تو چو فرهاد فتادیم
چون سنگ دلان دل ننهادیم بدوری

دانم نخوری غم ز هلاک من رنجور
در ماتم بلبل ننشیند گل سوری

تا با توام از روضه نیندیشم و از حور
هرجا نونی آن روضه خلدست و تو حوری

صوفی اگرت روی در آن غمزه و ابروست
پیوسته به محرابی و در عین حضوری

خوبان که به چشم همه محبوب نمایند
ایشان همه چشمند که بینند و تو نوری

گر بی تو صبور است کمال این گنهی نیست
این نکته ضروریست که صبرست ضروری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.