۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۳۸

عاشقی و بی دلی بیدلبری
این همه دارم غربی بر سری

آب چشمه من که عین مردمیست
ننگرد در حال من گر ننگری

این همه باران محنت خود مرا
بر سر از چشم تر آمد برتری

شمع مجلس دوش دور از روی جمع
گونه رخسار من دید و گری

هم به دشنامی چه باشد ای ملول
کز دعاگویان خود باد آوری

با رقیان حیفی ای شیرین دهن
چون در انگشت گدا انگشتری

نیت هر کس نداند جز کمال
جان من نو جوهری او جوهری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.