۲۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۹

درین ره هرچه جونی آن بیابی
بجو نقدی که ناگاهان بیابی

بکوی او دلی کم کن که آنجا
یکی دل گم کی صد جان بیابی

به جان گر طالب یک درد باشی
طلب تا کرده صدر درمان بیابی

گری بر خویش چون ابر بهاران
که سر سبزی ازین باران بیابی

شب وصل آن هم خندان لبی ها
چو شمع از دیدۂ گریان بیابی

دگر از بافتن سپری ندانی
چنین گنجی اگر پنهان بیابی

کمال بر هر زمانی باید او را
هنوزش همچنان جویان بیابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.